چقدر دنیای عاشقی گم بود و غیرقابل باور
عشق ذره ذره وارد وجودت میشد و
یکباره همچون آیینه رو به رویت می ایستاد.
می ایستاد تا به خودت بیایی و باورکنی
در پشت سرت کسی ایستاده است
که حذف کردنش برایت محال است
این که نفس اوست که زندگیت را گرم می کند.
- ۰ نظر
- ۳۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۵۸